سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادران، کسی است که در به جای آوردن خیرْ برترین یاور، در نیکیْ عامل ترین و نسبت به مصاحبانْ ملایم ترینِ ایشان است . [امام علی علیه السلام]

دوستت دارم

 
 
آزادی(سه شنبه 88 شهریور 31 ساعت 6:24 عصر )

((سنگ را برای بنای آزادی بدوش بکش نه برای مقبره))



 
دل تنگ(سه شنبه 88 شهریور 31 ساعت 6:24 عصر )

 

سر خود را مزن اینگونه به سنگ،
   دل دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!!

منشین در پس این بهت گران

مدران جامه‌ی جان را، مدران!!
مکن ای خسته در این بغض درنگ..
   دل دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!
پیش این سنگدلان،

            قدر دل و سنگ یکی‌ست

  قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی‌ست..
    دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یارترین؛
            سینه را ساختی از عشقش سرشارترین...
                            آنکه می‌گفت منم بهر تو غمخوارترین..
                                                            چه دلازارترین شد
                                                                    چه دلازارترین...
ناله از درد مکن،
آتشی را که در آن زیسته‌ای
 سرد مکن

با غمش باز بمان
 

سرخ‌رو باش از این عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون، رنگ
                                        دل دیوانه‌ی تنها، دل تنگ!



 
شبی از...(سه شنبه 88 شهریور 31 ساعت 6:24 عصر )

 شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی؛ ترا با لهجه گل های نیلوفر صدا کردم. تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم. پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام روئید؛ با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشم هایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا؛ شاید خطا کردم و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا؛ تا کی؛ برای چه؛ ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد هنوز آشفته چشمان زیبای توام برگرد!







بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 2808  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «